کنایت از هفت آسمان. (برهان) : گر هفت گره به چرخ دادی هفتاد گره بدو گشادی. نظامی. ، کنایت از هفت زمین یا هفت کشور. (برهان) : زین دو سه چنبر که بر افلاک زد هفت گره بر کمر خاک زد. نظامی
کنایت از هفت آسمان. (برهان) : گر هفت گره به چرخ دادی هفتاد گره بدو گشادی. نظامی. ، کنایت از هفت زمین یا هفت کشور. (برهان) : زین دو سه چنبر که بر افلاک زد هفت گره بر کمر خاک زد. نظامی
دارویی است که آن را مازریون میگویند، دفع مرض استسقا می کند. (برهان). برگ درختی است شیردار به قدر درخت سماق و بر دو سه رنگ است و به شیرازی آن را هشت رو و به عربی مازریون نامند. (از انجمن آرا)
دارویی است که آن را مازریون میگویند، دفع مرض استسقا می کند. (برهان). برگ درختی است شیردار به قدر درخت سماق و بر دو سه رنگ است و به شیرازی آن را هشت رو و به عربی مازریون نامند. (از انجمن آرا)
محمد داراشکوه در مجمعالبحرین پس از ذکر هفت زمین که هندوان آنها را سپت دیپ نامند، آرد: ’... و هفت کوه را که اهل هند آنها را سپت کلاچل گویند بر گرد هر زمینی کوهی را محیط میدانند، و نام کوهها این است: سمیرو، سموپت، همکوت، همون، مکده، پارجاتر، کیلاس’. هفت کوه مشهور نزد مسلمانان از این قراراست: قاف که کوهی است اساطیری، کوه دماوند، کوه سراندیب، کوه گلستان در نواحی طوس، کوه ورن در بلاد مغرب، کوه لزگیان یا جبال قبق (قفقاز) ، و کوه چین که از حدود چین برآید و به جانب مغرب تا حدود فرغانه و کیش و بلخ و غور و غزنین و کابل پیوندد. (رسالۀ ’شمارۀ هفت و هفت پیکر نظامی’ از معین ص 34).... در کتاب معجم البلدان مسطور است که کوه قاف به گرد عالم برآمده است. بلندی او قریب فلک رسیده و جرمش از زمرد است و کبودی هوا از عکس لون اوست. دوم کوه دماوند و بلندیش مقدار صد جریب است. سوم کوه سراندیب و نقش قدم آدم علیه السلام در آن کوه و از انگشت پا تا پاشنه هفتادگز شمرده اند. و در عجایب المخلوقات آورده که بر آن نقش قدم هر روز باران می بارد. چهارم کوه گلستان که درنواحی طوس واقع است و طول این بسیار نوشته اند. پنجم کوه ورن و آن کوهی بلند است از بلاد مغرب، تخمیناً هزار فرسنگ. ششم کوه لزگیان که آن را جبل قبق نیز گویند و این کوه کشیده شده است از ساحل بحر خزر نزدیک دربند به جانب جنوب و این کوه وسعت عظیم دارد. هفتم کوه چین، این کوه از حدود چین برمی آید و به جانب مغرب می کشد تا حدود فرغانه و کیش و سمرقند و متصل میشود به غرجستان و بدخشان و می پیوندد به کوه بلخ و غور و غزنین و به سرزمین کابل و افغانستان درآید و از نواحی پنجاب و کشمیر بگذرد و شاخی از آن تا حدود بسطام ودامغان رسد به کوه قارن پیوندد و متصل شود به جبال مورنگ... و این کوه عظیم ترین کوههاست بعد از کوه قاف و دربند آن را کوه سوالک خوانند. و سوای اینها دو کوه دیگر نوشته اند یکی جبل الثور، دوم جبل القمر. (غیاث از مرآهالخیال) ، در شاهنامۀ فردوسی هفت کوه به صورت اسم محل خاصی به کار رفته است و ظاهراًمکانی در حدود جبال البرز موردنظر است: تو اکنون ره خانه دیو گیر برنج اندرآور تن و تیغ و تیر... گذر کرد باید ابر هفت کوه ز دیوان به هر جا گروهاگروه. فردوسی. ... چو رخش اندرآمد بدان هفت کوه بدان نرّه دیوان گروهاگروه... فردوسی
محمد داراشکوه در مجمعالبحرین پس از ذکر هفت زمین که هندوان آنها را سپت دیپ نامند، آرد: ’... و هفت کوه را که اهل هند آنها را سپت کلاچل گویند بر گرد هر زمینی کوهی را محیط میدانند، و نام کوهها این است: سمیرو، سموپت، همکوت، همون، مکده، پارجاتر، کیلاس’. هفت کوه مشهور نزد مسلمانان از این قراراست: قاف که کوهی است اساطیری، کوه دماوند، کوه سراندیب، کوه گلستان در نواحی طوس، کوه ورن در بلاد مغرب، کوه لزگیان یا جبال قبق (قفقاز) ، و کوه چین که از حدود چین برآید و به جانب مغرب تا حدود فرغانه و کیش و بلخ و غور و غزنین و کابل پیوندد. (رسالۀ ’شمارۀ هفت و هفت پیکر نظامی’ از معین ص 34).... در کتاب معجم البلدان مسطور است که کوه قاف به گرد عالم برآمده است. بلندی او قریب فلک رسیده و جرمش از زمرد است و کبودی هوا از عکس لون اوست. دوم کوه دماوند و بلندیش مقدار صد جریب است. سوم کوه سراندیب و نقش قدم آدم علیه السلام در آن کوه و از انگشت پا تا پاشنه هفتادگز شمرده اند. و در عجایب المخلوقات آورده که بر آن نقش قدم هر روز باران می بارد. چهارم کوه گلستان که درنواحی طوس واقع است و طول این بسیار نوشته اند. پنجم کوه ورن و آن کوهی بلند است از بلاد مغرب، تخمیناً هزار فرسنگ. ششم کوه لزگیان که آن را جبل قبق نیز گویند و این کوه کشیده شده است از ساحل بحر خزر نزدیک دربند به جانب جنوب و این کوه وسعت عظیم دارد. هفتم کوه چین، این کوه از حدود چین برمی آید و به جانب مغرب می کشد تا حدود فرغانه و کیش و سمرقند و متصل میشود به غرجستان و بدخشان و می پیوندد به کوه بلخ و غور و غزنین و به سرزمین کابل و افغانستان درآید و از نواحی پنجاب و کشمیر بگذرد و شاخی از آن تا حدود بسطام ودامغان رسد به کوه قارن پیوندد و متصل شود به جبال مورنگ... و این کوه عظیم ترین کوههاست بعد از کوه قاف و دربند آن را کوه سوالک خوانند. و سوای اینها دو کوه دیگر نوشته اند یکی جبل الثور، دوم جبل القمر. (غیاث از مرآهالخیال) ، در شاهنامۀ فردوسی هفت کوه به صورت اسم محل خاصی به کار رفته است و ظاهراًمکانی در حدود جبال البرز موردنظر است: تو اکنون ره خانه دیو گیر برنج اندرآور تن و تیغ و تیر... گذر کرد باید اَبَر هفت کوه ز دیوان به هر جا گروهاگروه. فردوسی. ... چو رخش اندرآمد بدان هفت کوه بدان نرّه دیوان گروهاگروه... فردوسی
کنایه از هفت آسمان است. (یادداشت مؤلف) : ز پرورده سیر آید این هفت گرد شود بی گنه کشته چون یزدگرد. فردوسی. به فرمان شاه جهان یزدگرد که سالار بد اندر این هفت گرد. فردوسی. به ژرفی نگه کن که با یزدگرد چه کرد این برافراخته هفت گرد. فردوسی
کنایه از هفت آسمان است. (یادداشت مؤلف) : ز پرورده سیر آید این هفت گرد شود بی گنه کشته چون یزدگرد. فردوسی. به فرمان شاه جهان یزدگرد که سالار بُد اندر این هفت گرد. فردوسی. به ژرفی نگه کن که با یزدگرد چه کرد این برافراخته هفت گرد. فردوسی
هفت وات بیست وهشت حرف الفبارا بچهاربخش (هریک شامل هفت حرف) بنابرانتساب آنها بعناصراربعه - تقسیم کنند اینچنین: یا هفت حرف آبی. ز ک س ق ث ظ. یاهفت حرف آتشی: ا ه ط م ف ش ذ. یا هفت حرف خاکی: د ح ل ع ر، غ. یاهفت حرف باده (هوایی) : ب و ن ص ت ض
هفت وات بیست وهشت حرف الفبارا بچهاربخش (هریک شامل هفت حرف) بنابرانتساب آنها بعناصراربعه - تقسیم کنند اینچنین: یا هفت حرف آبی. ز ک س ق ث ظ. یاهفت حرف آتشی: ا ه ط م ف ش ذ. یا هفت حرف خاکی: د ح ل ع ر، غ. یاهفت حرف باده (هوایی) : ب و ن ص ت ض
بیست و هشت حرف الفبا را به چهار بخش (هر یک شامل هفت حرف) بنابر انتساب آن ها به عناصر اربعه تقسیم کنند، اینچنین، هفت حرف آبی، ج، ز، ک، س، ق، ث، ظ، هفت حرف آتشی، ا، ه، ط، م، ف، ش، ذ، هفت حرف خاکی، د، ح، ل
بیست و هشت حرف الفبا را به چهار بخش (هر یک شامل هفت حرف) بنابر انتساب آن ها به عناصر اربعه تقسیم کنند، اینچنین، هفت حرف آبی، ج، ز، ک، س، ق، ث، ظ، هفت حرف آتشی، ا، ه، ط، م، ف، ش، ذ، هفت حرف خاکی، د، ح، ل